27.08.2013

جامعه‌شناسی زبان: سیاستهای مخرب یکسان‌سازی زبانی در دورهء دولت-ملت ایران از زبان دکتر باطنی

Dr. Bâtini:
İran'da "Gûyiş" (dialect) adıyla yerli dillər yox sayılmağa çalışıldı…

Dilbilimçi Dr. M. R. Bâtini'niŋ (İsfahan: 1934 doğumlu) Toronto'da Alternate Dream Productions Inc. bünyəsində gerçəkləşdirdiy̌i "Dil Toplumbilimi" dərsləri sırasında "dil-şîvə-deyələk-dilçək" tanımlarında İran'da Fərhəngistan (Fars Dili Qurumu) öŋçülüy̌ündə başladılan və döwlətcə rəsmi siyâsətə çevrilən yerli dilləri yoxsayma və Farsca'nıŋ bir deyələy̌i kimi göstərmə tutumunu sərt bir dillə ələşdirir. Güz 2012'dəki bu söhbətiŋ yayılması İran'dakı Farsca-dışı dilləriŋ acınacaqlı durumu qonusunda bir diyaloq qapısı açılması bâbında uyğun görünür.
Özəlliklə İran'da ağarası (İnternet) bağlantılarıŋ düşük xızda olması nədəniylə birsıra dostlarıŋ istəy̌i üzərinə bu dərs-danışığıŋ başlıca yeriniŋ mətni buraya köçürülür:




دکتر محمد رضا باطنی (اصفهان: ۱۹۳۴) زبانشناس مقیم کانادا در طی سلسله درسهای جامعه‌شناسی زبان ضمن انتقاد از سیاست تک‌زبانی در ایران رویکرد واقعبینانه‌ای که در کمتر به اصطلاح «روشنفکر» (بخوان «مکتب‌دیده»ء) فارسی‌زبان دیده میشود از خود نشان داده دید جهانی قابل تقدیری ارائه می‌دهد. به امید عمومی شدن این دیدگاه و از بین رفتن دیدگاه عنود غیرواقع‌بینانه و غیرانسانی پان‌ایرانیسم فارسی‌گرای حاکم بر «باسواد»های فارسی‌زبان، متن این گفتگو ذیلاً ارائه میگردد.


دکتر باطنی در نخستین جلسهء درس جامعهشناسی زبان بعد از ارائهء تعاریف «زبان، گونهء زبانی، گویش و لهجه» این طور ادامه میدهد:

«… فارسی که در ایران صحبت میشود و زبانی که در تاجیکستان صحبت میشود یا آنچه در افغانستان صحبت میشود یا سه تا «لهجه» هستند یا سه تا «Language variety» (گونهء زبانی) هستند در حد لهجه. ولی اصرار هست که گفته بشود «فارسی دری» یا «دری»* تنها.  یا «تاجیکی». اصرار هست. برای اینکه فارسی را که معنی «پارس» را میدهد و این سابقه را دارد این معنی را تداعی نکند. یعنی در این قضیه کاملاً آگاهانه این اسمگذاریها شده است**. یعنی تاجیکی، یعنی «فارسی تاجیکستان» ولی اسمش تاجیک است. یا افغانها خوششان نمیآید بگویید «فارسی افغانستان». همیشه میگویند: دری. و از این نمونهها خیلی زیاد است که گفتم.
اما «گویش» قضیهاش یک خورده پیچیدهتر است. فرهنگستان دوّم گویش را ساخت برای اینکه بگویند که در ایران هیچ زبان دیگری زبان نیست غیر از فارسی. و همهء زبانهای دیگری که در ایران هستند یا «subordinate» هستند (دست پایین را دارند نسبت بفارسی) و یا اینکه اصلاً زبان نیستند. یعنی صحبت کردند از «گویش کردی»، بجای «زبان کردی». صحبت کردند از «گویش ترکی»، از «گویش ترکمنی». و این کار بسیار بسیار اشتباهی بود. یعنی زبان برای هر کس بخشی از هویتش است. اگر که بزبان کسی توهین بشود، اگر زبان کسی دستکم گرفته بشود باعث آزردگی میشود. اصلاً نباید این کار را میکردند. این که شما بیایید بگویید از قدیمالایام فارسی «زبان ملی» بوده است، عرض کنم که در آذربایجان هم بیشتر کسانی که به مشروطه و به ایران خدمت کردهاند، «تركزبان» بودند (آذری بودند ‏‎[!])، یا بزرگترین کسانی که بزبان فارسی خدمت کردهاند یا شعرایی که بودند همه بترکی شعر گفتهاند. چه اشکال داشت که میگفتیم زبان است؟ کردی زبان است، ترکی زبان است، ترکمنی زبان است و میدیدیم که کشورهای چندزبانهء دیگر چگونه رفتار میکنند با مردم چندزبانه. شما خودتان اگر که ترکزبان بودید و در آذربایجان زندگی میکردید و میدیدید که یك بچه پاسدار را که ترکی هم نمیداند میفرستند استاندار آذربایجان میکنند چه حالی میشدید؟ آدم باید انصاف داشته باشد. خیلی سیاست اشتباهی بود. همینطور در مورد کردستان. در مورد کردستان خیلی اوقات اختلاف زبان یك بهانه است برای سرپوش گذاشتن روی رنجشهای دیگر. مردم از دولت ناراضیاند، مردم آذربایجان، مردم کردستان. مردم کردستان نمیتوانند در طهران نماز بخوانند به شیوهء خودشان. یعنی برای اینکه نماز عید فطر را بخوانند تو خانههای شخصی میروند. خوب این همهاش بابت زبان نیست. از نظر آبادانی کمترین مقدار در کردستان خرج شده. در آذربایجان هم … خوب اینها رنجشهای دیگر است. از روی سرپوش زبان معمولاً تکان میخورد. یعنی میشود به آن چنگ زد. نمیشود به زور گفت که این پاسدار چرا آمده استاندار ما شده ولی میشود گفت ما ترکیم، ما اصلاً یک ملت دیگر هستیم.*** یعنی یك مقدار زیادی از این بهانهها بهانههایی است که رنجشهای دیگری زیرش است؛ به علت ناشیگریهایی که یکیش همین بود که خدمتتان عرض کردم. یعنی عین دوستی خاله خرسه که زیان میآورد و بهرهای ازش ساخته نمیشود؛ شما اگر زبان کردی را بگویید گویش است، زبان ترکی را بگویید گویش است، ترکمنی را بگویید گویش است، کار اشتباهی میکنید. باید ببینید در انگلستان که در «ولز» یك زبان دیگر صحبت میشود انگلیسها چکار میکنند؟ بعوض اینکه این نگاه را بکنید… در هندوستان که ۴۲۵ زبان صحبت میشود چه جوری این مملکت را اداره میکنند؟ خوب این کاری بود که فرهنگستان انجام داد و در واقع کار اشتباهی بود. ولی معنی «dialect» همانطور که گفتم از نظر زبانشناسی همان جزیرههای زبانی [مربوط به یك زبان واحد] است که خدمتتان عرض کردم…»

در لینك ذیل میتوانید مقالهای از دکتر باطنی بنام «فارسی زبانی عقیم؟» که در زمان نشر (۱۹۸۹) جنجالی برانگیخته بود مطالعه نمایید:




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* موضوع مهمی که در تاریخ زبان فارسی از نظر بیشتر محققین پنهان مانده و موجب خلط مبحثهای ریشهداری میشود اینست که فارسی متعارف ادامهء زبان پهلوی (ساسانی)‌نبوده، بر اساس السنهء محلی عجمی خراسان بزرگ و با کمک دو زبان عربی و ترکی مجاور بشکل زبانی ادبی و دیوانی درآمده و فقط بعد از دوران ایلخانی در مملکت «فارس» بشکل زبان «نوشتاری» رواج یافته و در جغرافیای سیاسی که بعدها ایران نام میگیرد زبان بومی و قومی نبوده، تا دوران بعدصفوی هم (که بشکل درباری رواج داده میشود و زبان مشترک اقوام مستحیل شده در مرکز میگردد) اصولاً زبانی گفتاری نبوده و بدین دلیل طبیعتاً تسمیهء آن با اسم «دری» با توجه به خواستگاه آن در دورهء سامانی و تالی بودن نامگذاری «فارسی» (منسوب به مملکت «فارس» و نه گروه قومی بنام فارس») بسیار بامعنیتر و با مسماتر مینماید و از این دیدگاه عکسالعمل مردم افغان و تاجیک (میراثداران اصلی این زبان بصورت «اتنیک» و بشکل گفتاری) قابل درکتر است. ط. آ.
** نمونه بارزتر این نوع «میسونومر» برای تمایز ملی-سیاسی نامگذاری بیمسمای «آذری» ویا «آذربایجانی» بجای ترکی (در معنای اخص «ترکی آذربایجان») در برابر «ترکی» (به معنی اخص «ترکی ترکیه») بوده و هست. − ط. آ.
*** نکتهای که در این مبحث نباید نادیده گرفت اینست که هر زبان قومی در صورت تبدیل بزبان ادبی و نوشتاری هستهء فرهنگی منطقهای شده و در صورتی که مردم همزبان مزبور حایز شرایطی چون سرزمین یکپارچه و حس گذشته و آیندهء مشترك گردند وارد پروسهء «ملتشوندگی» میشوند و چنین تودهء متشکلی در صورت وجود ارادهء ملی به عنوان نتیجهء فرآیند طبیعی پویایی درونی خویش دارای حق تعیین سرنوشت در چهارچوب «دولت-ملت» خواهد بود. از این منظر فرآیند «هویتطلبی» در اقوام مختلف فقط نتیجهء عکسالعملی به عوامل نامساعد بیرونی و سیاستهای استثماری نبوده، برعکس، عموماً فرافکنیء بلوغ درونی این جوامع محسوب میشود که با تأسیس «دولت-ملت» بیمدلولی فارسی‌مدار در دورهء پهلوی به تعویق انداختهشدهاست. ط. آ.  

Hiç yorum yok:

Yorum Gönder